گر به جانان زنده ای جان گو مباش
هجر باشد وصل جانان گو مباش
درد را هم درد درمان است و بس
درد ما را هیچ درمان گو مباش
ما ز منزل فارغیم اینک قدم
راه ما را هیچ پایان گو مباش
تا قیامت مست او خواهیم بود
عشق ما را هیچ نقصان گو مباش
مرد ترتیب و تکلف نیستیم
کار ما را هیچ سامان گو مباش
شمع ما را هیچ نوری گو مبخش
کفر ما را هیچ ایمان گو مباش
چون ز ما برخاست تکلیف قلم
حرف ما را هیچ برهان گو مباش
خلد درویشان صادق خلوت است
خلد ما را هیچ رضوان گو مباش
چون نزاری هست ما خود نیستیم
مهر اگر باشد سلیمان گو مباش